لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
خاطرات دعایی از جلال و شمس آلاحمد
زمانی که جلال کتاب «غربزدگی» را به حضور امام خمینی (ره) برده بود، متوجه شده بود که یک نسخه از آن، پیشتر نزد امام بوده است و با مزاح و همان لحن شیرین خاص خود گفته بود: حضرت آیتالله مگر از این مزخرفات هم میخوانند؟
مراسم رونمایی از کتاب «حدیث انقلاب» اثر زندهیاد شمس آل احمد، عصر سهشنبه 24 خرداد با حضور سیدمحمود دعایی مدیر موسسه اطلاعات، محمدحسین حجازی رییس فرهنگسرای اندیشه و یحیی آریا بخشایش پژوهشگر و نویسنده و اعضای خانواده شمس آل احمد در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
سیدمحمود دعایی در این مراسم گفت: من با خانواده آل احمد رابطه دیرینه و خانوادگی دارم. پدرم با پدر شمس رابطهای معنوی داشت و پدر آل احمد از علمای بزرگ تهران بود. این پدر با شخصیت فوقالعادهاش از دنیاگریزان و از نامگریزان روزگار بود و به همین نسبت در قلوب مردم جا داشت. مرحوم طالقانی یکی از شاگردان این خاندان بود. فرزند بزرگ این خانواده در عربستان و به طرز مشکوکی درگذشت که به احتمال زیاد او را شهید کردند. چون جلال در کتاب «خسی در میقات» گفته که به هنگام طواف کعبه به دنبال راز قتل برادرم بودم.
وی افزود: فرزندان این خانواده، مانند جلال و شمس به خاطر منشی که در این خانواده وجود داشت در مقاطع مختلفی از زندگیشان با مسائل مختلف روبرو شده و از اوج وابستگی به کانونهای غیرمذهبی تا عضویت در جریانهای مذهبی پیش رفتند و در طول ناملایمات و تلاطمات یک اصل برای آنها خدشهناپذیر بود و آن احترام به پدر بود. این دو برادر از هر جهت پیوسته بودند. شمس با افتخار خود را در خدمت جلال قرار داده بود و یکی از بدشانسیهای شمس این بود که گاهی در تلالو وجود جلال، درخششی نداشت ولی بعد از مرگ او بود که رسالت بزرگی را بر عهده گرفت.
شوخی جلال با امام خمینی (ره)
مدیر موسسه اطلاعات در ادامه گفت: شمس هیچگاه از برادر جدا نبود. یکی از علتهای نزدیک بودن این دو به یکدیگر، حضور در مبارزات و نهضتهای ملی مردم بود. جلال و شمس با احساس نیاز و رسالتشان، خود را به کل در اختیار نهضتهای مردمی قرار دادند. زمانی که جلال کتاب «غربزدگی» را به حضور امام خمینی (ره) برده بود، متوجه شده بود که یک نسخه از آن، پیشتر نزد امام بوده است و به مزاح و با همان لحن شیرین خاص خود گفته بود: حضرت آیتالله مگر از این مزخرفات هم میخوانند؟! و وقتی از جلسه بیرون آمده بود، به شمس گفته بود: مقابل آن مرد (شاه) باید چنین مردی (امام خمینی) قرار داشته باشد.
دعایی گفت: سندی را تصادفا هفته قبل دیدم که به نظرم رسید در این جلسه یادی از آن بکنم و آن نامهای است که جلال در سفر حج در عربستان به امام (ره) نوشته است و در آن خواسته است که از صاحبان قلم کمک گرفته شود. نکته دیگر اینکه مطمئنا اگر روحانیونی چون آیت الله طالقانی سر راه جلال و شمس قرار نمیگرفتند، آن هدایتهای نهایی پیش نمیآمد. به دلیل اصالت خانوادگی و تلاشهای شمس بود که با پیشنهاد و حکم امام خمینی (ره) شمس از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.
وی افزود: همان زمان بود که امام (ره) مرا برای مدیر موسسه اطلاعات انتخاب کرد. در آن زمان زمزمهای بود مبنی بر این که همه پستها را روحانیون و آخوندها گرفتهاند و جا را برای روشنفکران تنگ کردهاند و خوب شد که وقتی پیشنهاد سردبیری روزنامه اطلاعات را به شمس دادم، علیرغم کسالتی که داشت، پذیرفت. به اتفاق خدمت امام (ره) رفتیم و ایشان هم با روی باز از این پیشنهاد استقبال کرد. مرحوم شمس به دلیل مشکلاتی که بعد از جریانات بنیصدر به وجود آمد، دچار افسردگی شد و به نوعی فاصله گرفت؛ چون تشخیص داد در آن زمان بیطرف باشد، بهتر است.
گفتم ایشان منتخب امام (ره) است
مدیر موسسه اطلاعات گفت: این را هم بگویم که وقتی شمس برای سردبیری اطلاعات پیشنهاد شد، عدهای از نمایندگان مجلس که روزنامه و جهتگیری دیگری داشتند، اعتراض کردند که من در جوابشان گفتم: ایشان منتخب امام خمینی (ره) است. جالب است که شمس وقتی تصمیم گرفت به اطلاعات نیاید، تصمیمش را در روزنامه آنها یعنی روزنامه میزان اعلام کرد. در مقطع دیگری، شمس به من پیشنهاد داد برای مطالعه انقلابهای دیگر، به کشورهای خارجی سفر کنیم.
دعایی افزود: یک بار که همه مسئولان تراز اول مملکت مانند رهبر انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی و ... در افطاری منزل زندهیاد فخرالدین حجازی حضور داشتند، پیشنهاد شمس را برایشان مطرح کردم که با آن موافقت شد و مسئولیت انجام آن را به عهده من گذاشتند. اتفاقا در آن زمان فیدل کاسترو در حال برگزاری کنفرانسی در کوبا بود که قرار شد دو خبرنگار از ایران به آن برنامه بروند. یکی شمس از روزنامه اطلاعات و دیگری آقای موسویان از روزنامه تهران تایمز. قرار بود با پرواز به مادرید به هاوانا بروند که پلیس مادرید کارشکنی کرد و برای اینکه این دو به پرواز نرسند، پاسپورتهایشان را تا زمان پرواز هواپیما به ظاهر گم کرد.
فکر میکردم ممنوعالخروجم
وی ادامه داد: من برای بدرقه و انجام کارها با شمس به فرودگاه رفته بودم. وقتی از مادرید بازگشت با حالت درد دل به من گفت: من بعد از ماجرای بنیصدر احساس میکردم ممنوعالخروج هستم، ولی دیدم که یک روحانی که نماینده عالیترین مقام کشور است برای کمک به من آمده است و این خلاف تفکراتم بود. هنگامی که شمس میخواست از فرودگاه ایران به سمت مادرید برود، چمدانش را باز کردم تا مقداری ارز برای روز مبادایش در آن بگذارم که اولین چیزی که در چمدانش دیدم یک قرآن جیبی بود.
دعایی در پایان سخنانش گفت: شمس خودش را شیفته و ذوب در برادر میدانست و ترجیح میداد خود را فدای جلال کند؛ علیرغم این که خود، نویسنده و ویراستار بزرگی بود. یکی از آثارش هم همین کتابی است که امروز از آن رونمایی میشود.
منبع : خبرگزاری مهر
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
سیدمحمود دعایی در این مراسم گفت: من با خانواده آل احمد رابطه دیرینه و خانوادگی دارم. پدرم با پدر شمس رابطهای معنوی داشت و پدر آل احمد از علمای بزرگ تهران بود. این پدر با شخصیت فوقالعادهاش از دنیاگریزان و از نامگریزان روزگار بود و به همین نسبت در قلوب مردم جا داشت. مرحوم طالقانی یکی از شاگردان این خاندان بود. فرزند بزرگ این خانواده در عربستان و به طرز مشکوکی درگذشت که به احتمال زیاد او را شهید کردند. چون جلال در کتاب «خسی در میقات» گفته که به هنگام طواف کعبه به دنبال راز قتل برادرم بودم.
وی افزود: فرزندان این خانواده، مانند جلال و شمس به خاطر منشی که در این خانواده وجود داشت در مقاطع مختلفی از زندگیشان با مسائل مختلف روبرو شده و از اوج وابستگی به کانونهای غیرمذهبی تا عضویت در جریانهای مذهبی پیش رفتند و در طول ناملایمات و تلاطمات یک اصل برای آنها خدشهناپذیر بود و آن احترام به پدر بود. این دو برادر از هر جهت پیوسته بودند. شمس با افتخار خود را در خدمت جلال قرار داده بود و یکی از بدشانسیهای شمس این بود که گاهی در تلالو وجود جلال، درخششی نداشت ولی بعد از مرگ او بود که رسالت بزرگی را بر عهده گرفت.
شوخی جلال با امام خمینی (ره)
مدیر موسسه اطلاعات در ادامه گفت: شمس هیچگاه از برادر جدا نبود. یکی از علتهای نزدیک بودن این دو به یکدیگر، حضور در مبارزات و نهضتهای ملی مردم بود. جلال و شمس با احساس نیاز و رسالتشان، خود را به کل در اختیار نهضتهای مردمی قرار دادند. زمانی که جلال کتاب «غربزدگی» را به حضور امام خمینی (ره) برده بود، متوجه شده بود که یک نسخه از آن، پیشتر نزد امام بوده است و به مزاح و با همان لحن شیرین خاص خود گفته بود: حضرت آیتالله مگر از این مزخرفات هم میخوانند؟! و وقتی از جلسه بیرون آمده بود، به شمس گفته بود: مقابل آن مرد (شاه) باید چنین مردی (امام خمینی) قرار داشته باشد.
دعایی گفت: سندی را تصادفا هفته قبل دیدم که به نظرم رسید در این جلسه یادی از آن بکنم و آن نامهای است که جلال در سفر حج در عربستان به امام (ره) نوشته است و در آن خواسته است که از صاحبان قلم کمک گرفته شود. نکته دیگر اینکه مطمئنا اگر روحانیونی چون آیت الله طالقانی سر راه جلال و شمس قرار نمیگرفتند، آن هدایتهای نهایی پیش نمیآمد. به دلیل اصالت خانوادگی و تلاشهای شمس بود که با پیشنهاد و حکم امام خمینی (ره) شمس از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.
وی افزود: همان زمان بود که امام (ره) مرا برای مدیر موسسه اطلاعات انتخاب کرد. در آن زمان زمزمهای بود مبنی بر این که همه پستها را روحانیون و آخوندها گرفتهاند و جا را برای روشنفکران تنگ کردهاند و خوب شد که وقتی پیشنهاد سردبیری روزنامه اطلاعات را به شمس دادم، علیرغم کسالتی که داشت، پذیرفت. به اتفاق خدمت امام (ره) رفتیم و ایشان هم با روی باز از این پیشنهاد استقبال کرد. مرحوم شمس به دلیل مشکلاتی که بعد از جریانات بنیصدر به وجود آمد، دچار افسردگی شد و به نوعی فاصله گرفت؛ چون تشخیص داد در آن زمان بیطرف باشد، بهتر است.
گفتم ایشان منتخب امام (ره) است
مدیر موسسه اطلاعات گفت: این را هم بگویم که وقتی شمس برای سردبیری اطلاعات پیشنهاد شد، عدهای از نمایندگان مجلس که روزنامه و جهتگیری دیگری داشتند، اعتراض کردند که من در جوابشان گفتم: ایشان منتخب امام خمینی (ره) است. جالب است که شمس وقتی تصمیم گرفت به اطلاعات نیاید، تصمیمش را در روزنامه آنها یعنی روزنامه میزان اعلام کرد. در مقطع دیگری، شمس به من پیشنهاد داد برای مطالعه انقلابهای دیگر، به کشورهای خارجی سفر کنیم.
دعایی افزود: یک بار که همه مسئولان تراز اول مملکت مانند رهبر انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی و ... در افطاری منزل زندهیاد فخرالدین حجازی حضور داشتند، پیشنهاد شمس را برایشان مطرح کردم که با آن موافقت شد و مسئولیت انجام آن را به عهده من گذاشتند. اتفاقا در آن زمان فیدل کاسترو در حال برگزاری کنفرانسی در کوبا بود که قرار شد دو خبرنگار از ایران به آن برنامه بروند. یکی شمس از روزنامه اطلاعات و دیگری آقای موسویان از روزنامه تهران تایمز. قرار بود با پرواز به مادرید به هاوانا بروند که پلیس مادرید کارشکنی کرد و برای اینکه این دو به پرواز نرسند، پاسپورتهایشان را تا زمان پرواز هواپیما به ظاهر گم کرد.
فکر میکردم ممنوعالخروجم
وی ادامه داد: من برای بدرقه و انجام کارها با شمس به فرودگاه رفته بودم. وقتی از مادرید بازگشت با حالت درد دل به من گفت: من بعد از ماجرای بنیصدر احساس میکردم ممنوعالخروج هستم، ولی دیدم که یک روحانی که نماینده عالیترین مقام کشور است برای کمک به من آمده است و این خلاف تفکراتم بود. هنگامی که شمس میخواست از فرودگاه ایران به سمت مادرید برود، چمدانش را باز کردم تا مقداری ارز برای روز مبادایش در آن بگذارم که اولین چیزی که در چمدانش دیدم یک قرآن جیبی بود.
دعایی در پایان سخنانش گفت: شمس خودش را شیفته و ذوب در برادر میدانست و ترجیح میداد خود را فدای جلال کند؛ علیرغم این که خود، نویسنده و ویراستار بزرگی بود. یکی از آثارش هم همین کتابی است که امروز از آن رونمایی میشود.
منبع : خبرگزاری مهر
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
تاریخ : شنبه 90/3/28 | 2:8 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید